جدول جو
جدول جو

معنی بلغور کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بلغور کردن
تهیه کردن بلغورساختن بلغور، سخنان بزرگ و قلمبه را پشت سر هم ردیف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بلغور کردن
((~. کَ دَ))
سخنان فرد دیگری را بدون فهمیدن مطلب بیان کردن
تصویری از بلغور کردن
تصویر بلغور کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلغده کردن
تصویر بلغده کردن
ضایع و گندیده کردن: مرغ تخم را بلغده کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغاق کردن
تصویر بلغاق کردن
آشوب کردن فتنه برپا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوا کردن
تصویر بلوا کردن
آشوباندن شوراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باور کردن
تصویر باور کردن
سخن کسی را راست دانستن باطنا تصدیق قول کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باور کردن
تصویر باور کردن
Believe
دیکشنری فارسی به انگلیسی
विश्वास करना
دیکشنری فارسی به هندی
বিশ্বাস করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غور کردن
تصویر غور کردن
کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غور کردن
تصویر غور کردن
کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
باطل کردن ابطال: پیمان را لغو کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غور کردن
تصویر غور کردن
((غَ یا غُ وْ. کَ دَ))
در عمق مطلبی دقت کردن، به دقت رسیدگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
Abolish, Cancel, Overrule, Repeal, Rescind
دیکشنری فارسی به انگلیسی
abolir, cancelar, anular, revogar, rescindir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
abschaffen, stornieren, aufheben, kündigen
دیکشنری فارسی به آلمانی